خطابه انوشروان
مسكویه گوید: در آخر كتابی كه انوشروان در شرح حال و كارهای خویش نوشته چنین خواندم كه انوشروان چون از كار كشور فراغت یافت و آن را از فساد بپیراست، اسواران و سران سپاه و بزرگان و مرزبانان و هیربدان و موبدان را گرد آورد و برگزیدگان مردم را نیز بخواند، آنگاه در آن جمع بدینگونه سخن راند:
«ای مردم، به من هوش دارید و گوش فرادهید و خود را برای پذیرش پند آماده سازید.
من از هنگامی كه بر شما فرمانروایی یافتم پیوسته با شمشیر آویخته به گردن خود را هدف شمشیرها و نیزهها ساختهام. تمام اینها بخاطر دفاع از شما و استوار ساختن بنیاد هستی شما و آبادانی كشور شما بوده است.
گاهی در دورترین نقطه خاور، و هنگامی در آخرین مرز باختر، یك بار
ص: 383
در ناحیه جنوب و بار دیگر در سوی شمال، آنان را كه بدانها بدگمان بودم به سرزمینی جز سرزمین خودشان كوچاندم، بر شهرهای تركان خراجها نهادم، و آتشكدهها در قسطنطنیه «1» برپا ساختم. همواره فراز و نشیب كوههای بلند را درنوردیدم، و سنگلاخها را پس از بیابانها بپیمودم، و بر ناگواریها و هول و هراسها شكیبیدم، و با سرما و گرما دستوپنجه نرم كردم، و ترس دریا و خطر دشتهای خشك و سوزان را بر خود خریدم.
همه اینها برای به دست آوردن آن چیزی بود كه خداوند آن را برای شما فراهم ساخت: یعنی زبونی دشمنان، آرامش كشور، گشوده شدن درهای روزی، یافتن بزرگی، سرافرازی و رسیدن به آنچه كه بدان رسیدید.
اكنون خداوند و دادههای او را سپاس كه شما را در نعمت و روزی به پایهای بلند رسانید، و از بزرگی و سرافرازی فضیلتی بزرگ ارزانی فرمود، و دشمنان شما را بشكست و آنان را به هلاكت رساند، و اكنون آنان یا در زمره كشتگان و هلاك شدگانند و یا زندگانی مطیع و فرمانبردار شما.
برای شما دشمنانی مانده است كه شماره آنان كم ولی نیروی آنان سخت و شوكتشان بس عظیم است. اینها كه برجای ماندهاند بنظر من برای شما ترسناكتر و برای زبون ساختن و چیره شدن بر شما تواناتر از دشمنان شمشیرزن نیزه گذار اسبتاز هستند؛ كه شما بر آنها دست یافتید.
و اگر شما ای مردم، بر این دشمن دوم نیز به همانگونه پیروز شوید كه بر آن دشمنی كه با آن به جنگ برخاستید، و كار را بر او تنگ گرفتید و او را زبون ساختید، در آن هنگام است كه پیروزی و نیرو، و سرافرازی، و نعمت، و برتری، و یگانگی، و پندآموزی، و آرامش و صلح و سلامت شما كامل گردد. و اگر در این كار كوتاه آیید، و سستی روا دارید، و این دشمن بر شما چیره شود آن پیروزی گذشته كه شما بر دشمنانتان در خاور و باختر و شمال و جنوب به دست
______________________________
(1). لابد مقصود شهرهای روم است كه پس از جنگها به تصرف انوشروان درآمده نه شهر قسطنطنیه كه پایتخت روم شرقی بوده و هیچگاه به تصرف وی در نیامده بوده است.
ص: 384
آوردید برای شما پیروزی نتواند بود.
پس بكوشید كه این دشمن بازمانده را نیز مانند همان دشمن گذشته از میان بردارید. و باید كه پافشاری و كوشش و همدستی شما در این پیكار بزرگتر، پرمایهتر، خردمندانهتر، جدیتر، درستتر و راستتر از پیكارهای گذشته شما باشد. زیرا هرچه نیرنگ و فسون دشمن بیشتر و شوكت آن عظیمتر باشد روبهرو شدن با آن را آمادگی بیشتری لازم است.
آنچه در آن دشمنان گذشته موجب ترس و بیم شما میشد با آنچه در این دشمنان، كه هماكنون شما را به جنگ آنان میخوانم، موجب ترس و بیم میگردد، در خور سنجش نیست. بكوشید تا پیروزی را به پیروزی، و نیرو را به نیرو و پشتیبانی را به پشتیبانی، و تدبیر و عزیمت را به تدبیر و عزیمت، و جهاد را به جهاد بپیوندید، زیرا صلاح همه كارهای شما، و تكمیل نعمت خداوند بر شما، و همچنین افزایش شرف و سربلندی شما از جانب خداوند در این جهان، و كسب رضوان او در آن جهان، همه بسته به همین امر است.
بدانید كه دشمنان شما از ترك و روم و هند و دیگران هرگز بدین پایه و مایه نبودند كه اگر بر شما چیره میشدند، بدینسان كه این دشمن اگر بر شما دست یابد شما را ناتوان و نابود میسازد، به شما گزند میرساند. زیرا كینه این دشمن سختتر، فریب و نیرنگ او بیشتر و كار او ترسناكتر از آن دشمنان است.
ای مردم، چنانكه دیدید من خود را برای شما سپر بلا كردم، و رنج شمشیرها و نیزهها و بیابانها و دریاها و دشتها و كوهها را درحالیكه دشمنان را یكی پس از دیگری درهم میكوفتم، و لشكرها را یكی پس از دیگری درهم میشكستم، و با پادشاهان یكی پس از دیگری درمیآمیختم، بدانسان كه دیدید، بر خود هموار ساختم، و هرگز در جنگ با آن لشگرها و شاهان چنین خواهش و تمنایی از شما نكردم، و از شما نخواستم كه تا این پایه كوشش و تلاش و همدستی و همداستانی كنید. ولی امروز به سبب بزرگی خطر و سختی شوكت این دشمن و از بیم آنكه مبادا شما را درهم شكند، چنین درخواستی از شما میكنم.
ص: 385
ای مردم، اگر من بر این دشمن دست نیابم و آن را از شما نرانم، تواناترین دشمنان را در میان شما رها كرده و ناتوانترین آنها را راندهام. مرا در راندن این دشمنی كه به شما نزدیك و برای شما هولانگیز است یاری كنید، شما را به خداوند میخوانم ای مردم مرا یاری كنید كه آن را برانم و از میان شما بیرون افكنم، تا بدین ترتیب حقی كه بر گردن شما دارم و همچنین حقی كه در برابر خداوند به خاطر شما بر گردن خود دارم، ادا گردد و این نعمتی كه به من و شما ارزانی شده و سرافرازی كه از طرف خداوند نصیب من و شما شده است كامل گردد، و این عزت و پیروزی و شرافت و آرامش و این ثروت و پایگاه پایدار ماند.
ای مردم، چون از نوشتن این نامه و از توصیف نعمتی كه خداوند به ما ارزانی داشته است فراغت یافتم، در این امر اندیشیدم كه هنگامی كه دارا بر پادشاهان و ملتها پیروز شد، و آنها را به زیر فرمان كشید، و بر زاد و بومشان دست یافت، چون كار این دشمن را نساخت خود و لشكریانش پس از به دست آوردن صلح و آرامش و فتح و فیروزی نابود گشتند. و این بدان علت بود كه وی بدانچه برای او فراهم شده بود، و به سبب آن پادشاهی وی كمال یافته بود، و قدرتش سخت شده بود، و بر دشمنان نیرو یافته بود، و نعمت بر او تمام شده بود، و از هر سوی جهان آنچه مایه سرفرازی و سربلندی میبود به او روی آورده بود، راضی نشد، تا به انواع سخنچینی و دورویی دو خصلت نكوهیده رشك و سركشی در نهاد او پرورده شد، و او آنها را به خود پذیرفت، و نیرو و ثبات خود را در سركشی و بیدادگری جست.
رشك و حسد نیز در مردم فقیر و نادار در برابر مردم دارا و ثروتمند و همچنین در مردم گمنام و كممایه در برابر بزرگان و اشراف بیدار گردید، و هنگامی كه اسكندر بر آنها بتاخت حال مردم از پراكنده دلی و نفاق و اختلاف و ظاهر شدن كینهها و سخت شدن دشمنی در بین آنها بدان پایه از آشفتگی رسیده بود و كار فساد بدانسان بالا گرفته بود كه رئیس نگهبانان شاه یعنی كسی كه خود میبایستی حافظ جان او باشد همو خود او را به قتل رسانید. و این بدان جهت بود
ص: 386
كه دلهای مردم از شر و كینه آگنده شده بود، و دشمنی و اختلاف در آن لانه كرده بود. و این بود آنچه كار اسكندر را آسان نمود، و زحمت از او برداشت.
من امروز از آن پیشآمد پند گرفتم و آن را در اینجا یاد كردم.
ای مردم، ولی من نمیخواهم كه در این نعمتی كه هستیم هرگز به پراكنده دلی و سركشی و رشك و حسد آشكار و سخنچینی و دورویی راه دهم.
خداوند اخلاق ما و كشور ما را از این چیزها پاك داشته و فرمانروایی ما را شریفتر و برتر از اینها قرار داده است. آنچه من از نعمت خداوند و سپاس او بدان رسیدهام نه از راه این خصلتهای پلید، كه دانایان آنها را از خود رانده و حكیمان آنها را نكوهیدهاند، بوده است، بلكه این رتبه و پایگاه را من با درستی و سلامت نفس و رعیتدوستی و وفاداری و دادگری و پایداری و محبت به دست آوردهام.
و سبب اینكه ما از ملتهایی كه نام بردیم یعنی از: تركان و بربریان و زنگیان و كوهنشینان و دیگران چیزی از اخلاقشان را بدانگونه كه از رومیان و هندیان گرفتیم اقتباس نكردیم، این است كه این خویهای ناپسند در میان آنها آشكار و شایع است و نخستین تكلیفی كه برعهده ما است از خود راندن و ترك این اخلاق نكوهیده است كه دشمنترین دشمنان شما میباشد.
ای مردم، آنچه كه خداوند با سلامت و عافیت و صلاح به ما ارزانی داشته، ما را بینیاز ساخته است كه آن را با چنین خصلتهای زشت و بدفرجام طلب كنیم شما نیز در اصلاح نفس خویش به من كمك كنید، زیرا پیروزی بر این دشمنان برای من دلپذیرتر و برای شما بهتر از پیروزی بر دشمنان ترك و روم شما است.
ای مردم، من با ترك این خویها و نابود كردن و ریشهكن ساختن آنها و همچنین با دفع آنها از شما نفس خود را پاك و خوشنود ساختم، مرا نیازی به سود و زیان آنها نیست، شما نیز به همانگونه كه من كردم نفس خود را پاك و خوشنود سازید.
ص: 387
ای مردم، من میخواستم كه دشمنان پنهان و آشكار شما را از شما دور كنم، دشمن آشكار را كه به سپاس و نعمت خداوندی از خود راندیم، خداوند ما را بر او پیروز ساخت و شوكت او را در برابر ما شكست، شما نیز در آن امر نیكو بكار رفتید و خوب از عهده برآمدید و همدستی كردید و كوشیدید. با این دشمن نیز همان كنید كه با آن یكی كردید و بدانگونه كه در آن به كار برخاستید در این نیز برخیزید و آنچه را كه به شما سفارش میكنم بپذیرید زیرا من پندآموز و دلسوز شما هستم.
ای مردم، كسی كه این خصلتهای نكوهیده را در نفس ما زنده كند آن اجر و اعتباری را كه در اثر جنگ با دشمنان در نزد ما یافته بود از دست میدهد. زیرا این كار زیانبارتر و ترسناكتر و گرفتاركنندهتر و بدفرجامتر از هر چیزی است. و بدانید كه بهترین شما، این مردم، كسی است كه با یاری كردن من در جلوگیری از هوای نفس خود بر اجر و اعتبار گذشته خود اجر و اعتباری دیگر بیفزاید.
و بدانید كسی را كه در برابر این دشمن زبون گردد، در برابر آن دیگری نیز زبون خواهد شد، و آنكه بر این دشمن چیره شود بر آن دیگری نیز پیروز خواهد گردید. زیرا سرافرازی و نیرو و فرمانروایی با صلح و آرامش و الفت و دوستی و همدستی و نیكخواهی شما حاصل گردد، همچنان كه حسدورزی و سركشی و سخنچینی و پراكندهدلی جز سرافكندگی و ناتوانی و نابودی دو جهانی ثمری به بار نخواهد آورد. پس آنچه كه شما را بدان فرمان دادیم بر خود لازم شمرید و از آنچه شما را از آن باز داشتیم بپرهیزید. هیچ نیروئی جز با پشتیبانی خداوند نیست.
غمخواری اهل نیاز و مهماننوازی غریبان را بر خود فرض بدانید.
هركس با شما همجوار است حق جوار او را گرامی دارید.
با مردمانی كه از ملتهای دیگر در میان شما به سر میبرند نیكرفتاری كنید، زیرا آنان در پناه من هستند، آنها را نومید مسازید، و بر آنها ستم روا مدارید، و بزرگی مفروشید، و سخت مگیرید، زیرا سختگیری موجب نافرمانی
ص: 388
گردد. در برابر برخی از آزار آنان شكیبا باشید و امانت و پیمان خود را نگه دارید.
و آنچه را كه از اینگونه اخلاق به شما سفارش كردم حفظ كنید، زیرا ما هرگز ندیدیم كه ملك و ملتی نابود شود جز با ترك این اخلاق، و نه ملك و ملتی به زیور صلاح آراسته گردد جز با پیروی از این اخلاق. و در همه كارها اعتماد ما به خداوند است».
ص: 389
گفتار سیزدهم
اشاره
كتاب «المسائل» منسوب به خسرو انوشروان و ترجمه قطعهای از آن؟؟؟ سخنان حكمتآمیز كه از انوشروان روایت شده است
كتاب «المسائل» منسوب به خسرو انوشروان و ترجمه قطعهای از آن
در جاودان خرد مسكویه قطعهای است كه با این عنوان مشخص شده است: «حكم توثر عن انوشروان» یعنی «سخنان حكمتآمیزی كه از انوشروان روایت میشود». و ما در ضمن منقولات مسكویه اجمالا از آن سخن گفتیم و اینك كه ترجمه آن را در اینجا میآوریم توضیح مختصری هم درباره آن اضافه میكنیم: این قطعه- بنابر روایت- عبارت از سخنانی است كه خسرو انوشروان در پاسخ پرسشهایی كه در موضوعهای مختلف اخلاقی و تربیت نفس از وی شده ایراد كرده، و بدین جهت به صورت پرسش و پاسخ است.
عنوان این قطعه در كتاب مسكویه نشان نمیدهد كه از كتاب خاصی گرفته شده باشد، ولی از خاتمه آن چنین برمیآید كه آنچه نقل شده پارهای از كتابی بوده كه در ادبیات ساسانی وجود داشته و منسوب به انوشروان بوده و پس از ترجمه عربی به نام كتاب «المسائل» خوانده شده است. این نام از اینجا به دست میآید كه در پایان همین قطعه چنین آمده: «چون انوشروان از كتاب المسائل بپرداخت چنین گفت ...» و هیچ شكی نیست كه مقصود از كتاب «المسائل» همین
ص: 390
كتابی است كه پارهای از آن در بالای همین عبارت نقل شده و این عبارت پایان آن را میرساند. روش و موضوع كتاب هم درست با این نام تطبیق میكند زیرا چنانكه گفتیم كتاب به صورت پرسش و پاسخ است و چنین كتابهایی را در عربی به نام مسئله یا مسائل خواندهاند؛ بنابراین باید این كتاب یا رساله را هم بر آثار ادبی دوره ساسانی و در فهرست كتابها یا رسالههایی كه در ادبیات آن دوره به نام خسرو انوشروان خوانده میشده افزود. و میتوان احتمال داد كه غیر از این قطعه سخنان حكمتآمیز دیگری هم كه در مآخذ دیگر عربی از انوشروان روایت شده و از نوع ادبیات اخلاقی است آنها هم از این كتاب گرفته شده باشد. و بیگمان نامی هم كه به ترجمه عربی آن داده شده ترجمهای بوده است از نام پهلوی آنكه هرچند ما عین آن را در دست نداریم ولی به قرینه این ترجمه میتوان آن را حدس زد.
در فهرست ابن الندیم زیر عنوان «كتابهایی كه در پند و اندرز و حكمت به وسیله ایرانیان و رومیان و هندیان و اعراب تألیف شده» یك كتاب هم چنانكه دیدیم با عنوان «المسائل» به انوشروان نسبت داده شده است. عنوان كامل این كتاب در فهرست چنین آمده: «كتاب المسائل التی انفذها ملك الروم الی انوشروان علی ید بقراط الرومی» یعنی پرسشهایی كه پادشاه روم با دست بقراط رومی از انوشروان كرده. احتمال میرود كه این قطعهای هم كه مسكویه نقل كرده پارهای از آن كتاب باشد؛ زیرا كتابی هم كه ابن ندیم نام برده در فهرست كتابهایی است كه از لحاظ موضوع و نوع مطالب با آنچه در این قطعه دیده میشود یكی است. یعنی هر دو مشتمل بر سخنان حكمتآمیز و ادب و اخلاق بوده، و این هم كه در این قطعه هیچ اسمی از پادشاه روم یا بقراط رومی نیست و پرسشكننده همه جا ناشناخته و نقل سؤال همه به صورت مجهول است مانع این احتمال نخواهد بود زیرا همانطور كه در مقدمه این كتاب و در آغاز این بخش گفتیم نامهایی را كه در عناوین این نوشتهها ذكر شده بیشتر جهت بزرگ جلوه دادن و بیان اهمیت این گفتهها است و از لحاظ تاریخی نباید آنها را زیاد جدی
ص: 391
تلقی نمود، مگر اینكه بگوییم این قطعه فعلهایی است تلخیص شده از قسمتی از آن كتاب و در هنگام تلخیص به این صورت درآمده است.
ترجمه این كتاب به زبان عربی هرچند از كتابی به دست آمده كه در اواخر قرن چهارم یا اوائل قرن پنجم هجری تألیف شده ولی خیلی قدیمتر از این قرن به نظر میرسد. در ترجمه این قطعه هم به زبان فارسی همانطور كه در مقدمه این بخش ذكر شد برای حفظ اصالت آن كوشش شده است تا هیأت اصلی عبارات بدانگونه كه در متن عربی آمده تا آنجا كه خللی به سخن وارد نیاورد حفظ شود و از تصرف در متن و تغییر جملهها به منظور آرایش كلام یا توضیح مطلب خودداری شده است.
سخنان حكمتآمیز كه از انوشروان روایت شده است
هر چیزی را كه در راه شهوت خود صرف كنی و با آن بر خواهش دل دستیابی، بدان كه تو به آن دست نیافتهای؛ بلكه او است كه بر تو دست یافته و با آن چیزی از تو تباه شده است. پس خردمند آن است كه دست از هوای نفس بدارد تا مانند كسی باشد كه از خورشی چشم پوشد تا به خورشهای دیگر رسد، یا كسی كه از كاری بسیار زشت آشكار دوری گزیند كه كارهای زشت پنهانی وی پوشیده ماند و حائلی بین او و آنها ایجاد نشود، تا روزگار وی در آنها درازتر و حاجت وی از آنها برآوردهتر گردد. «1»
و گفت: چون كسی را هوای نفس بر خرد چیره گردد، خصلتهای نیكوی وی را به بدیها برگرداند: بردباری را به كینه، دانش را به ریا، بخشندگی را به
______________________________
(1). قسمت اخیر این عبارت از نظر اخلاقی مستقیم نمینماید و با قسمتهای دیگر این قطعه سازگار نیست. ظاهرا ترجمه عربی آن در بیان صحیح معنی اصل نارسا مانده. ترجمه عربی آن این است: «و كمجتنب فاحشه ظاهره لتخفی علیه فواحش باطنه فلا یحال بینه و بینها، فتكون حیاته فیها الطول و حاجته منها انجح».
ص: 392
اسراف، میانهروی را به زفتی «1» و گذشت را به ترس مبدل سازد. «2» و چون هوای نفس بر كسی تا بدین حد چیره گردد او را به حالی درآورد كه صحت را جز در بهداشت تن، دانش را جز مایه فضلفروشی و گردنفرازی، ایمنی را جز در زبون ساختن دیگران، بینیازی را جز در كسب مال و اعتماد را جز در وجود گنجینهها نمیبیند. و همه اینها خلافت اعتدال و دوركننده از مطلوب و نزدیككننده به هلاكتند.
و گفت: مستی در دوازده چیز است، و بادهگساری آدمی را جز با كمك همه یا برخی از اینها به مستی نكشاند. و آن دوازده چیز اینها هستند: مستی باده، مستی كبر و نخوت، مستی زیبایی، مستی شبق، مستی می «3»، مستی عشق و مستی
______________________________
(1). زفتی در فارسی به معنی بخل عربی است. بخل در عربی به معنی تنگ چشمی و امساك در دهش و ضد رادی و بخشندگی است. و حسد كه امروز در فارسی از این كلمه اراده میشود معنی عربی آن نیست.
(2). اینگونه تعبیر در كتابهای دیگری هم كه از نوشتههای اخلاقی پهلوی به عربی ترجمه شده بیسابقه نیست، برابر انداختن منشها یا كارهای نیك و پسندیدیه با منشها یا كارهای زشت و ناپسند یكی از روشهای معمول نوشتههای اخلاقی ایرانی بوده و به نظر برخی از محققان همان نوشتهها و شاید ترجمههای نخستین آنها نمونههای اصلی و سرمشق كتابهایی بوده است كه در عربی به نام «المحاسن و الاضداد» و «المحاسن و المساوی» تألیف شده است.
اصل عبارت عربی آن این است: اذا غلب الهوی العقل صرف محاسن خصاله الی المساوی فجعل الحلم حقدا، و العلم ریاء، و الجود سرفا، و الاقتصاد بخلا، و العفو جبنا. این عبارت را با عبارت زیر كه از كتاب الادب الصغیر ابن مقفع كه آن هم ترجمه عربی یكی از كتابهای ساسانی در همین زمینه است نقل میشود میتوان سنجید: «لیس خله هی للغنی مدح الاهی للفقیر عیب، فان كان شجاعا سمی اهوج، و ان كان جوادا سمی مفسدا، و ان كان حلیما سمی ضعیفا، و ان كان لسنا سمی مهذرا، و ان كان صموتا سمی عیبا» (الادب الصغیر، ص 53، چاپ بیروت، مكتبه البیان 1960) و به قرینه «و الجود سرفا» كه در قطعه مورد گفتوگوی ما آمده و همچنین به مقتضای حال كه ذكر اضداد است باید عبارت «و ان كان جواد اسمی مفسدا» كه در الادب الصغیر آمده به اینگونه تصحیح شود: «و ان كان جواد اسمی مسرفا».
(3). باده و می كه در این متن در دو جا به عنوان دو چیز مختلف یاد شده با اینكه در فارسی تقریبا-
ص: 393
قدرت. و بدان كه انباشتن شكم از خورشها مستی آرد، و خواب زیاد مستی آرد، و افزونی جهل مستی آرد، و بالا گرفتن اندوه مستی آرد، و عادت بدمستی آرد.
و گفت: كسی كه خرد نداشته باشد سلطنت بر عزت وی نیفزاید، و كسی كه قناعت نداشته باشد مال بر بینیازی وی نیفزاید. آدمی خردی است مجسم در صورتی، كسی كه خرد از وی دور گردد و صورت باقی ماند انسان كامل نیست.
او پیكرهای را ماند كه روح ندارد.
از او پرسیدند: آنچه بیش از همه آدمی را بینیاز سازد چیست؟
گفت: پاكی نفس و در دست داشتن زمام آن.
پرسیدند: پادشاه را چهگونه هیبتی برای سلطنتش سودمندتر و برای رعیتش عام النفعتر است؟
گفت: هیبت دادگری و پرهیزكاری، و رفع فساد تبهكاران و اهل شك و ریبت.
گفتند: آیا برای پادشاهان خوشبختی سودمندتر است یا خرد؟
گفت: خوشبختی همیشه با خرد همراه است جز آنكه آثار آن با دلائل آشكار گردد.
پرسیدند: چگونه مردمی برای پادشاهی شایستهترند؟
گفت: آن كس كه بهبودی حال مردم را بیشتر خواهد و به تدبیر امور داناتر باشد.
گفتند: پس از آن؟
______________________________
- یكی است برای هماهنگی با متن عربی آورده شده است. در متن عربی اولی شراب و دومی خمر آمده كه آن دو هم از لحاظ مصداق تقریبا یكی هستند. در عربی شراب به معنی مطلق آشامیدنی و به معنی شربت هم استعمال میشود، و به خصوص در حال حاضر كه در معنی اخیر بیشتر به كار میرود، ولی این معنی در اینجا مناسب به نظر نمیرسد، و به علاوه در همین قطعه كمی پیش از این عبارت شراب در معنی نوشیدنی مستكننده به كار رفته.
ص: 394
گفت: آن كس كه بر هوای نفس خویش مسلطتر باشد و خواهشهای نفس را بیشتر سركوب كند.
گفتند: فرمانروا چگونه دریابد كه خداوند از او خشنود است؟
گفت: خداوند از فرمانروایی خشنود نخواهد بود كه خوشیها و خواهشهای نفس خویش را ترك نكند، و از شهوات خود برای اصلاح حال رعیت و گسترش عدل و داد در بین آنها و رفع ستم از آنان چشم نپوشد.
پرسیدند: آن شادمانی كه مایه آرزو و غبطه پادشاهان باشد چیست؟
گفت: شادمانی برای پادشاه و غیر پادشاه در چیزی است كه با آن به نیك فرجامی خویش امیدوار باشند، و جز این هرچه باشد در نزد خردمندان مردود است.
گفتند: آیا هیچ شادمانی اگر با چنین امیدی همراه نباشد لذتبخش هست؟
گفت: من چنین شادمانی كه از امید جدا باشد نمیشناسم مگر شادمانی كسانی كه از بیماری كینه بهبودی یافته باشند.
به او گفتند: قناعت چیست؟ و فروتنی چیست؟
گفت: قناعت آن است كه آدمی به بهره خود از زندگی خرسند باشد، و از چیزی كه رغبت در آن ناپسند است با رضای خاطر بگذرد. و فروتنی آن است كه آزار دیگران را بر خود هموار سازد، و نسبت به زیردستان نرمی نشان دهد.
گفتند: میوه قناعت و فروتنی چیست؟
گفت: میوه قناعت آسایش است و میوه فروتنی دوستی است.
پرسیدند: خودپسندی چیست و ریا چیست؟
گفت: خودپسندی آن است كه آدمی در خود آن چیزی را گمان برد كه در او نیست تا جایی كه تنها رای خود را صواب داند و رای دیگران را خطا پندارد، و ریا آن است كه در برابر مردم خودسازی كند و خویشتن را اهل صلاح نشان دهد درحالیكه از صلاح تهی است.
ص: 395
گفتند: كدام یك از این دو زیانمندترند؟
گفت: برای خود آدمی خودپسندی و برای دیگران ریا، زیرا مردم گول ظاهر آراسته وی خورند و در مهمات خویش به وی اعتماد كنند درحالیكه از خیانت وی ایمن نمیتوانند بود.
گفتند: آزمندی و زفتی چیست و كدام یك از آنها زیانمندترند؟
گفت: آزمندی آن است كه بنده بیش از حق خود طلب كند، و زفتی آن است كه از دادن حق صاحبان حق امساك ورزد، و آزمندی زیانمندترین آنهاست زیرا حرص و آز ریشه و كانون ستمكاری است، و زفتی هم از آزمندی باشد زیرا آزمند را در جهان سیرایی نیست.
به او گفتند: تخمه همه فضایل چیست؟
گفت: خرد و دانش.
گفتند: آیا برتر از خرد هم چیزی هست؟
گفت: همبستگی آن دو را بیاراید، و از هم گسستگی آنها را عیبناك سازد.
گفتند: شكیبایی پسندیده چیست؟
گفت: پایداری در هر كار خوب و بازداشتن نفس از هر كار بد.
گفتند: پس از آن چیست؟
گفت: اینكه نه فراخی زندگی و رفاه و نه سختی و تنگدستی هیچیك تو را از جای نبرد، و از كارهای پسندیده به كارهای نكوهیدهات نكشاند.
گفتند: پس از آن چیست؟
گفت: توانا بودن بر جلوگیری از هوای نفس در هنگامی كه دیو آز سركشی كند، و جلوگیری از خشم در هنگامی كه دیگ خشم به جوش آید.
گفتند: پس از آن چیست؟
گفت: تحمل كردن هر ناخوشآیندی در هر كار كه از آن فضیلتی به دست آید.
ص: 396
و شكیبایی را چهار موضع است: پایداری، و خودداری، و بردباری، و اقدام.
پایداری در كارهای پسندیده، و خودداری از گناهان و كارهای ناروا، و بردباری در چیزهایی كه موجب فضیلت میشود و مردانگی را آشكار میسازد، و اقدام در كارهای بزرگی كه در آنها نجات و رستگاری باشد.
و گفت: شكیبایی شاخهای است از سپاسگزاری و سپاسگزاری شاخهایست از فضیلت. و شكیبایی بر دوگونه است، شكیبایی در فرمانبرداری خداوند بزرگ و شكیبایی از نافرمانی وی. شكیبایی در فرمانبرداری به جا آوردن واجبات است، و شكیبایی از نافرمانی وی پرهیز از كارهای نارواست.
پرسیدند: تدبیر چیست؟
گفت: تدبیر چیزی است كه در آن پزشكی جهان است.
گفتند: پزشكی جهان چیست؟
گفت: آن است كه بیماری و داروی آن را در همگان بشناسند.
گفتند: آیا بالاتر از این هدف دیگری هم در تدبیر هست؟
گفت: آری.
گفتند: آن چیست؟
گفت: آن است كه از دو جزء علم و عمل تركیبیسازی تا تو را در بیرون كشیدن فضایل و سود اشیاء بدانسان توانا گرداند كه به كنه و غایت آنها برسی، و این جز با پشتیبانی خداوند و خواست او میسر نگردد.
گفتند: نشانه نیكبختی چیست؟
گفت: كسی كه به فرمان خداوند در هر نیك و بد خشنود باشد، و به بهره خود از جهان خرسند باشد، و دل او به یاد خداوند بسته باشد، و از طمع در بدیها گسسته باشد. اینها نشانههای نیكبختی وی است.
ص: 397
گفتند: كرم محض چیست؟
گفت: وفای به عهد.
گفتند: ناكسی و پستی محض چیست؟
گفت: گناه ناكردهای را به گردن كسی انداختن، مانند آن گرگ كه آهنگ خوردن برهای كم از یكساله را كرده و به او گفت تو سال گذشته مرا دشنام دادی. «1»
گفتند: ادب سودمند كدام است؟
گفت: آن است كه تو از دیگران پندگیری و دیگران از تو پند نگیرند. «2»
گفتند: وفور عقل به چیست؟
گفت: به اینكه چون اندوهی روی آورد آن را با كوشش و شكیبایی از خود دور كنی.
گفتند: چگونه است كه شما اینسان در مطالعه كتب سر فرو كردهاید كه مردم همه آراء شما را از آنها میدانند و تدبیر شما را به آنها منسوب میدارند؟
گفت: این بدان سبب است كه ما دانش را برای فخرفروشی نمیخواهیم بلكه برای آن میخواهیم كه از آن بهرهمند شویم.
گفتند: چه شده است كه بر نفس خود رنج دلسوزی و اندرزگری را چندان تحمیل میكنید كه زندگی را بر شما تیره ساخته است؟
گفت: این بدان سبب است كه ما میدانیم هیچ خوشی در جهان نیست كه از آفات و دگرگونی و تباهی در امان باشد.
______________________________
(1). این قدیمترین مأخذ قصهای كه لافونتن شاعر معروف فرانسوی در قرن هفدهم در كتاب معروفش با عنوان «دلیل طرف نیرومندتر همیشه بهتر است» به نظم درآورده و ظاهرا از آنجا اشتهار جهانی یافته است.
(2). این عبارت این بیت معروف سعدی را در گلستان به یاد میآورد:
پند گیر از مصائب دگرانتا نگیرند دیگران از تو پند
ص: 398
گفتند: از چیست كه ستایش ستایشگران را به دور افكنید با اینكه اینگونه ستایشها نزد پادشاهان دیگر دورافكنده نیست؟
گفت: برای آنكه بسیاری از ستایش شدگان را دیدیم كه به نكوهش شایستهتر از ستایش بودند.
گفتند: چه چیزی تلختر از هر تلخی است؟
گفت: نیازمند شدن به كسی كه چون دست نیاز به وی بری اهل برآوردن آن نباشد.
گفتند: بیهودهترین چیزها چیست؟
گفت: مشورت با نادان.
گفتند: از فرصتهایی كه از دست میرود كدام یك بر شما ناگوارتر است؟
گفت: فرصت اینكه بر كار نیكی قدرت یابیم و آن را به تأخیر اندازیم، و چه بسا كه تنها فرصت آن همان لحظه بوده و دوباره دست ندهد.
گفتند: چه حالتی در شما برای دشمنانتان ترسناكتر است؟
گفت: آن حالتی كه در آن بیش از هر چیز بر خداوند اعتماد داریم و كمتر به خود و سلطنت و كوشش خویش تكیه میكنیم. «1»
گفتند: شنیدیم كه میگویید خردمند هرگز برای چیزی كه هنگام فرا رسیدن اجل مرگ با آن دشوار باشد كوشش نمیكند بلكه در تحصیل چیزی میكوشد كه در دم واپسین مرگ با آن آسان باشد، میخواهیم آنها را بشناسیم.
گفت: اما آن چیزی كه هنگام فرا رسیدن اجل مرگ با آن دشوار است شهوت و هوای نفس است كه آدمی در پیروی از آنها زمام اختیار از دست میدهد و در هنگامی كه نیازمند سود آن باشد بهرهای از آن نمیبرد.
______________________________
(1). این عبارت در متن عربی چنین است: «اشد مانكون ثقه بانفسنا و اقل مانكون فیه ثقه بربنا و اتكا لا علی ملكنا و جدنا» ولی سیاق عبارت و روش كلی سخن در این قطعه چنین میرساند كه جای «بانفسنا» و «بربنا» در این عبارت باهم عوض شده، و باید به همینگونه تصحیح شود چنانكه در ترجمه فارسی آن شده است.
ص: 399
و آن چیزی كه رنج مرگ را بر انسان هموار میسازد كار نیكی است كه آدمی از پیش فرستاده باشد، و همان است كه در روزی كه هیچ چیز جز كار نیك دست آدمی را نگیرد دستگیر او باشد.
گفتند: شنیدیم كه میگویید سه چیز است كه هرگز در كسی به حد كمال نخواهیم یافت. آن سه چیز كدام است؟
گفت: یقین و عقل و معرفت.
گفتند: شنیدهایم كه میگویید چهار چیز است كه خردمند را نشاید آنها را در هیچ حال فراموش كردن. میخواهیم آن چهار چیز را بشناسیم.
گفت: آری من شما را از آنها آگاه خواهم كرد از آن غفلت مورزید، فانی بودن این جهان، و عبرت گرفتن از آن، و خویشتنداری در هنگام گردش احوال آن، و آفتهایی كه از آنها ایمنی نیست.
به او گفتند: شنیدیم كه میگویید كسی كه بتواند خود را از چهار چیز باز دارد روا باشد كه بدو مكروهی نرسد كه آن را خود به نفس خویشتن كرده باشد، میخواهیم آن چیزها را بشناسیم.
گفت: شتاب، و خودپرستی، و ستیهندگی «1»، و سستی. میوه شتاب پشیمانی است، و میوه خودپرستی دشمنی است، و میوه ستیهندگی سرگشتگی و تباهی است، و میوه سستی نیازمندی و بیچارگی است.
از او پرسیدند: آیا آدمی در هر لحظهای قادر به عمل نیك هست؟
گفت: آری زیرا هیچ نیكی بهتر از اخلاص در شكر نعمتهای ایزد تعالی و پاك گردانیدن اندیشه از پلیدیها نیست.
گفتند: آیا انسان میتواند همه مردم را مشمول نیكی و احسان خویش سازد؟
گفت: اما با مال و خواسته هرقدر هم بسیار باشد نه، ولی هرگاه در دل و اندیشه خود نیكخواه همه مردم باشد بدین طریق همه مردم را مشمول نیكی و
______________________________
(1). لجاجت و لجبازی.
ص: 400
احسان خود ساخته است.
گفتند: آدمی چگونه تواند آسوده خاطر زیست كند؟
گفت: بدینگونه كه از گناهان بیمناك باشد و از امر مقدری كه ناچار به وی خواهد رسید تنگدل نگردد.
از او پرسیدند: راه صواب در امر زندگی چیست؟
گفت: برای آن كس كه زندگی با خرسندی و شادمانی خواهد قناعت است، و برای كسی كه زندگی با نام نیك خواهد كوشش در تهذیب نفس و نیكی رسانیدن به مردم است، اما كسی كه فراخی زندگی و آرایش و شكوه آن را خواهان است باید خود را برای گناه و اندوه و رنج و سختی آماده سازد.
گفتند: چه كوششی آدمی را به كسب نام نیك و كدام یك او را به اصلاح امر معاش و كدامیك او را به ایمنی و آرامش نفس بیشتر یاری میكند؟
گفت: آنچه بیش از همه به كسب نام نیك یاری كند به داوری كشیدن نفس و سپس پرهیز از ستم است. و آنچه بیش از همه به آرامش درونی یاری كند ترك گناهان است، و آنچه بیش از همه به اصلاح امر معاش یاری كند كوشش از روی حق و درستی و ترك بدی و آزمندی است.
گفتند: چگونه مردمی را خردمند خوانند، و چگونه مردمی را دانا گویند، و چگونه مردمی را زیرك دانند؟
گفت: خردمند آن باشد كه به آنچه در امر معاد بدان نیاز افتد بینا باشد و این بینایی خویش را با اراده و عزم به كار بندد. و دانا آن باشد كه آنچه را در امر دنیا بایسته است و از آن چارهای نیست بداند.
و زیرك كسی است كه در روابط خود با مردم از آنچه از ابواب ملاطفت و مدارا بدان نیازمند گردد آگاه باشد و آن را با نرمی به كار بندد.
گفتند: آیا لهو و لعب را وقتی است؟
ص: 401
گفت: اگر هم باشد وقت آن هنگامی است كه آدمی را از اصلاح كار آن جهان و از آنچه در آن بهبود زندگانی این جهان است باز مدارد.
گفتند: چه فراغتی گواراتر است؟
گفت: فراغتی كه پس از انجام كارهای بزرگ دست دهد.
گفتند: شادمانی چه كسانی گواراتر است؟
گفت: اما در این جهان شادمانی كسی كه در آنچه خواسته اوست به دیگری نیازمند نباشد، و شادی كسی كه جز پادشاه بندگی دیگری را گردن ننهاده باشد. و اما در آن جهان شادی كسی كه كارهای نیكش فراوان باشد.
گفتند: چه كسی بیشتر از همه از آرامش درون برخوردار است؟
گفت: آنكس كه نه او را به هلاك كسی و نه كسی را به هلاك او شتابی باشد.
گفتند: كدام یك از دانستههای فرمانروا برای او سودمندتر است؟
گفت: اینكه بداند كه وی قادر نیست دهان مردم را از ذكر عیبها و بدیهای خویش ببندد، كه چون این بداند دیگر برای بستن دهان مردم به تهدید و درشتی دستنیازد و رضامندی آنان و منصرف ساختن ایشان را از ذكر بدیها و عیوب خود جز در اصلاح نفس خویش و اخلاص در كار نیك ساختن اندیشه خود نجوید.
پرسیدند: میوه خرد چیست؟
گفت: خرد را میوههای نیك و نژاده بسیار است لیكن من از آنها را به یاد دارم برای شما میشمارم:
یكی از آنها این است كه آدمی بهره خود را به دست آورد بدینگونه كه نیت ببندد كه هر صاحب نعمتی را پاداش دهد و از این كار به نهایت قدرت رسد و دیگر اینكه خودداری و پرهیز از گناهان را از دست ننهد.
و دیگر اینكه به روزگار به هیچ حالی مطمئن نگردد و او را با اهمال در آمادگی خویش امیدوار نسازد.
و دیگر اینكه گرد بدی نگردد.
ص: 402
و دیگر اینكه محبت خود را از كسانی كه به وی كینه میورزند دریغ ندارد.
و دیگر اینكه در كسب منابع بزرگ این جهان از نادانان پیروی نكند، و اما از سود آن جهان نادان را بهرهای نیست.
و دیگر اینكه به هیچ كاری دست نزند مگر پس از تحقیق و اندیشه و تأمل.
و دیگر اینكه فراخی زندگی وی را به كبر و نخوت مبتلا نسازد و تنگدستی هم او را به زبونی و ذلت نكشاند.
و دیگر اینكه در رفتار خود با دشمن خویش روشی برگزیند كه با آن وی را از حكم حاكم بیمی نباشد و با دوست خود نیز آنگونه رفتار كند كه با آن به عقوبت حاجت نیفتد.
و دیگر آنكه هیچكس را آن اندازه كوچك مشمرد كه وی را شایسته فروتنی نداند، و مردم بینوا را از توانگران فروتر ننهد مگر آنكه توانگر دانشمند و بینوا نادان باشد.
و دیگر آنكه مردم هرزه و اهل فحشا را گرامی ندارد هرچند از نزدیكان و توانگران و یا از همگنان و معاشران باشند.
و دیگر اینكه در آزار دیگران پیشدستی نكند و آزار را با آزار پاداش ندهد، اگر بر دشمنی چیره گردید از آنچه مقتضای حق و عدل است تجاوز نكند.
و دیگر اینكه هوای نفس در برابر عقل وی ناچیز باشد.
و دیگر اینكه ناتوان را خوار نشمرد و از كوشش در راه خرد و حكمت دریغ ندارد.
و دیگر اینكه گناهی كه در گذشته مرتكب شده و از فرجام بد آن سالم جسته او را دلیر نسازد تا دوباره به آن برگردد.
و دیگر اینكه در هیچ حالتی شكیبایی و وقار خود را از دست ندهد و به ستایش ستایشگران كه او را به چیزی میستایند كه خود میداند در او نیست شادمان نگردد.
ص: 403
و دیگر اینكه بر كسی كه او را به عیبهایی نكوهش كند كه خود میداند كه در او هست كینه نورزد.
و دیگر اینكه به كاری كه در آن بیم پشیمانی میرود دست نزند.
و دیگر اینكه زحمت نیكوكاری را بر خود هموار سازد و خویشتن را از هر لذتی كه به گناه آمیخته باشد باز دارد.
پرسیدند: حقوق رعیت بر پادشاهان و همچنین حقوق پادشاهان بر رعیت چیست؟
گفت: حق رعیت بر پادشاهان این است كه پادشاهان با آنها به انصاف رفتار كنند، و داد آنها بدهند و خاطر آنان را آسوده دارند و مرزهای آنان را حراست كنند. و حق پادشاه بر رعیت نصیحت و سپاسگزاری است.
پرسیدند: شادی و لذت چیست؟
گفت: شادی آن است كه با امید آخرت قرین باشد و جز این لهو و لعب گذرا و راهی به سوی نابودی است.
پرسیدند: آیا لهوی بدون گناه ممكن است؟
گفت: نه.
پرسیدند: تكبر كدام است و خویشتنگیری كدام؟
گفت: خویشتنگیری گاهی در بعضی حالات ستوده است زیرا كسی كه قدر خویشتن بالا گیرد به امور ناچیز نپردازد و از آن ابا ورزد، ولی تكبر در هیچ حال ستوده نیست زیرا شخص متكبر خویشتن را در مرتبهای بالاتر از آنچه هست میگذارد تا جایی كه حتی خود را بالاتر از آن میپندارد كه سلام زیردستان را پاسخ گوید.
گفتند: ریا كدام است و خودسازی كدام؟
گفت: ریا آن است كه شخص در واقع سیرتی زشت داشته باشد ولی ظاهر خود را به نیكی و زیبایی بیاراید، و خودسازی آن است كه نفس خویش را به
ص: 404
گونهای جز آنچه هست نشان دهد.
گفتند: كدام یك از این دو خصلت زیانبارتر است؟
گفت: در حقیقت خودسازی ولی در عمل ریا زیانبارتر است.
پرسیدند: چهچیزی است كه آتش خشم را خاموش سازد؟
گفت: به یاد آوردن خشم خدای تعالی را در هنگام نافرمانی بندگان و زشتكاری ایشان، و آنگاه صبر و شكیبایی وی را عزّ اسمه.
گفتند: كدامند آن چهار خصلتی كه گفتید نباید درباره آنها هیچ شكی به خود راه داد؟
گفت: فرمان خدای تعالی بردن و ترجیح دادن آخرت بر دنیا، و فرمان پادشاه بردن در آنچه موافق با حق باشد، و در پاداش نیكوكار تردید روا نداشتن، و كار بدكار را به پروردگار واگذاردن.
گفتند: شنیدیم كه میگویید، هلاك پادشاهان در دنیا و آخرت در خصلتی است كه با آن هیچ حسنهای بالا نمیرود. میخواهیم این خصلت را به درستی بشناسیم.
گفت: آن خصلت كوچك شمردن اهل علم و فضیلت است.
گفتند: شنیدیم كه میگویید، كسی كه از ننگ بیزار است از پنج چیز دوری گزیند. آن پنج چیز كدامند؟
گفت: آری، آزمندی است، و زفتی و تنگچشمی است، و كوچك شمردن مردم است، و پیروی از هوای نفس است، و امروز و فردا كردن در انجام وعده است.
گفتند: شما ننگ را در چه چیز میدانید، و آیا ننگی بدتر از آنچه وصف كردید هست؟
گفت: آری گناهان بزرگ.
ص: 405
گفتند: گناهان بزرگ كدامند؟
گفت: یكی این است كه توانگر نعمت از دیگران باز دارد.
و بدتر از آن این است كه وعده دهد و به وعده خویش وفا نكند.
و دیگر چیزهایی است كه موجب هلاكت گردند همچون اینكه به چیزی كه نه از آن تو است و نه تو را حقی در آن است چشم طمع دوزی.
و سردسته گناهان بزرگ خوار گذاردن حدود خداوند تعالی است.
*** گفتند: چگونه زندگیای شیرینتر و لطیفتر است؟
گفت: زندگی آن كس كه با رفاه و كفاف گذرد، نه نادار و نه توانگر باشد.
گفتند: آدمی چگونه تواند با آرامش خاطر زندگی كند؟
گفت: با طاعت پروردگار روز خود را آغاز كند و با كوشش در طاعت و شوق پرستش وی آن را به پایان رساند.
گفتند: آدمی چگونه تواند كه در جمیع حالات به یاد خداوند تعالی باشد و از آن غفلت نورزد؟
گفت: این در هنگامی صورت بندد كه در جمیع حالات از گناه پرهیزنده و بیمناك باشد.
و میگفت: زفتی بهتر از تأخیر در وعده است، زیرا نومیدی یكباره طمع را میبرد ولی تأخیر در انجام وعده هرچند سودی بزرگ هم در پی داشته باشد نور و بخشش را تیره میسازد.
از او پرسیدند: مرد دنیاطلب را به چهچیز نیاز باشد؟
گفت: به آنكه در روزی بر وی گشاده باشد ولی فرجام بد به دنبال نداشته باشد، و به شادمانی روزگار گذراند ولی این شادمانی بیگناه به دست آید، و از آسایش برخوردار باشد ولی آسایشی كه از سستی و بیپروایی حاصل نگشته باشد.
ص: 406
و گفت: مرگ نیكان آسایش خود آنهاست و مرگ تبهكاران آسایش جهانیان.
از او درباره مردی كه برادران از وی بریدهاند و از سبب این كار پرسیدند.
گفت: سبب این كار بیوفایی وی است، كه او بر ذمه خود نسبت به آنان- بدانگونه كه آنان نسبت به وی شرط برادری به جای آوردهاند- حقی نشناخته، و شاید هم علت آن باشد كه در برابر لغزش «1» برادران تحمل وی كم بوده است.
از او درباره گناهان و شكرگزاری پرسیدند.
گفت: كسی كه به درستی خداوند را سپاس گزارد از گناهان پاك میشود.
گفتند: چه گناهی بر انسان بزرگتر است؟
گفت: اینكه عیبش بر خودش پوشیده ماند.
گفتند: چهچیزهایی شایستهترند كه فراموش نگردند؟
گفت: اما نزد خردمندان مرتكب گناهان شدن، و اما نزد نادانان كینهجویی و ستمگری در آن.
گفتند: حسود را چه چیزی بیشتر بر ترك حسد یاری كند؟
گفت: اینكه بداند رشك بردن آزاری است كه خود به خویشتن دهد، و او را هیچ حجتی نیست كه نعمتی را از جای خود به جای دیگر بگرداند، و با رشك خود جز نفس خویش را نكاهد.
گفتند: آیا حسود تواند كه به محسود زیان رساند؟
گفت: چگونه این كار تواند با اینكه وی به چنین مقصودی نائل نگردد مگر آنكه نخست خود را تباه كند و اگر نعمت محسود هم زایل گردد باری به او نخواهد رسید.
گفتند: چه خصلتی است كه بیش از هر چیز زینت پادشاهان باشد؟
______________________________
(1). در متن عربی چنین آمده: «و قد یكون من قله احتماله ذله اخوانه» به نظر ما صحیح زله اخوانه باید باشد، مقتضای عبارت هم همین است چنانكه در ترجمه فارسی رعایت شده.
ص: 407
گفت: خویشتنداری.
گفتند: از چه چیز؟
گفت: از كارهای ناروا.
گفتند: پس از آن؟
گفت: آنكه خویشتن را از طمع در آنچه در دست رعیت است باز دارد.
گفتند: پس از آن؟
گفت: اینكه به آزمندی شناخته نشود تا بدین صفت منسوب نگردد، و همچنین حرص بر او چیره نگردد كه بهجت وقار از او زائل كند.
گفتند: چه خصلتهایی است كه برای پادشاهان مایه ستایش شود، و چه چیزهایی است كه برای آنها دوراندیشی آورد، و چه چیزهایی است كه برای آنها مایه سرزنش گردد؟
گفت: همه چیزهای ستوده در یك خصلت جمع است و آن این است كه وقتی آهنگ كار نیكی كردند آن را به انجام رسانند. و دوراندیشی نیز در یك خصلت جمع است و آن اینكه در كارهای نیك بنگرند و امور نهانی آنها را هر چه آشكارتر سازند. و كارهای ناپسند نیز همه در یك خصلت جمع است و آن اینكه هر وقت خشمناك بودند به كاری دست زنند.
گفتند: آن یك خصلت جامع كه زبان بد حاسدان و دشمنان را از پادشاه بگرداند چیست؟
گفت: آن است كه پادشاه به همنشینی دانشمندان و اهل فضل دلبسته باشد و از كارهای نیك آنها پیروی كند.
گفتند: و آن خصلتی كه وی را به باطل و بدیهای آن پیوندد چیست؟
گفت: همنشینی با مردم بدنام و هرزه و نادان.
گفتند: نهایت خرد آدمی چیست؟
ص: 408
گفت: این است كه دنیا و ارزش آن را در برابر گرانقدری آخرت كوچك شمارند، و به لذات آنكه ایمن از بدفرجامی نیست فریفته نشوند.
گفتند: آیا پادشاهان در نفس خود مایه عبرتی دارند كه عامه مردم از آن بیبهره باشند؟
گفت: آری، اندیشیدن در زودگذری دولتشان، و كوتاهی زندگیشان، و میل فراوانشان به چیزهایی كه مایه وزر و وبال است.
گفتند: كامجویی و لذتخواهی از پادشاهان زشتتر است یا از مردم عادی؟
گفت: از پادشاهان، زیرا كه آنان از كوتاهی دوران كامجویی گذشتگان و كثرت اموری كه موجب نامرادی و تیرگی زندگی ایشان گردیده و از گزندهایی كه بر نعمتشان وارد شده آگاهترند
گفتند: كدام یك از منشهای نیك آدمی بیشتر مایه آراستگی وی باشد؟
گفت: خشم فرو خوردن در هنگام خشم، و بخشودن در هنگام توانایی، و بخشش بیآنكه در طلب ثواب باشند، و كوشش برای جهان باقی نه جهان فانی.
گفتند: از چهكس بیش از همه باید پرهیز كرد؟
گفت: از پادشاه ستمكار و از دشمن توانا و از دوست فریبكار.
گفتند: چه عیبهایی علاجش دشوارتر است؟
گفت: خودپرستی و ستیهندگی.
گفتند: چه چیزهایی شایسته پرهیزند؟
گفت: آنچه بهره آن از هوای نفس بیشتر باشد.
گفتند: چه چیزهایی كمتر است؟
گفت: دوست نیكخواه و اندرزگر.
پس از این سخنان حكیمانه در كتاب چنین آمده است:
ص: 409
«چون انوشروان كتاب مسائل بپرداخت در پایان آن چنین گفت: «من در جوانی خرد را برتر از هر چیز مینهادم، و دانش را دوست میداشتم، و در جستجوی هر آموختنی بودم. و دریافتم كه خرد بزرگترین و باارزشترین چیزها، و خوی نیك بهترین منشها، و بردباری آراستهترین خصلتها، و همدردی بهترین كارها، و میانهروی بهترین روشها، و فروتنی پسندیدهترین صفتها است.»
ص: 411